جدول جو
جدول جو

معنی بس بس - جستجوی لغت در جدول جو

بس بس(بُ بُ / بَ بَ / بِ بِ)
کلمه ای است که بدان گوسفندان را خوانند و شتران را زجر کنند و ناقه را انس دهند برای دوشیدن شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بس بس(بَ بَ)
ابن عمروجهنی هم سوگند بنی ساعده بن خزرج. (از الاصابه ج 1 قسم اول ص 186). یکی از انصار و صحابه است و در غزای بدر حضورداشته. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به منتهی الارب و الاستیعاب و امتاع الاسماع ص 63، 65، 76 و بسبسه شود، بیل زدن و هموار کردن زمین شخم کرده. (ناظم الاطباء). رجوع به بساردن و شعوری ج 1 ورق 207 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَبِ)
جمع واژۀ بسبس زمین بی آب و گیاه. (آنندراج) ، چگونگی جسم مفرد. (ناظم الاطباء) (دزی ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ)
در تداول عوام چوبی پهن افقی که بر سربیل و زیر دسته گذارند تا بیل زن پای بر آن نهد و فشار پای را بر فشار دو دست در فروبردن بیل به زمین مزید کند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بُ سَ بِ)
بسیبسه. در مغرب به بسیبس و نویفع معروف است و مردم بجایه (در اسپانیا) دانۀ آن را کمون الجبل (زیره کوهی) نامند و آن را در طبخ و معالجات بکار برند. (از دزی ج 1 ص 83). و رجوع به کمون و کمون الجبل و زیره شود، تأنیث بسیل. تلخی مزۀ چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پس ماندۀ هر چیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). باقی نبیذ در قنینه. (مهذب الاسماء). رجوع به بسیل شود، نوعی از باقلای صحرایی باشد کوچکتر از باقلای خوردن، اگر زنان آن را بپزند و بخورند، شیر ایشان زیاده شود. (برهان). نوعی از باقلای صحرایی کوچکتر از باقلای رسمی، گویند مدر شیر است. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی نخود است سبز و در مصر آن را از نوع دیگر که معروف به جلبانست بهتر شمارند. (ابن بیطار متن عربی ص 95 و ترجمه فرانسوی ص 227). بلغت مصری نوعی از جلبانست و آن خلربری است در نهایت تلخی. و رجوع به بسیل شود
لغت نامه دهخدا
(لِ بُ)
نام جزیره ای در دریای اژه یا بحرالجزائر. داریوش بزرگ آن را تسخیر کرده است. (ایران باستان ج 1 ص 655 و 692). صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید: نام اصلی جزیره مدللی است. رجوع به مدللی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ)
زمین بی آب و گیاه ج، بسابس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیابان خالی. (مهذب الاسماء). بیابان خشک. زمین خالی. (دزی ج 1 ص 83).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسبس
تصویر بسبس
شخ زمین بی آب و گیاه زمین خشک یاوه دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
بی دفاع، درمانده، بی قدرت
دیکشنری اردو به فارسی